بررسی رفتار سیاسی پیامبراسلام حضرت محمد (ص)
(به خدا قسم اگر خورشید را در دست راست من بگذارند و ماه را در دست چپ من قرار دهند، من دست از این کار نخواهم کشید. )
قسمت ششم : به پیشواز میلاد نور و رحمت
(به خدا قسم اگر خورشید را در دست راست من بگذارند و ماه را در دست چپ من قرار دهند، من دست از این کار نخواهم کشید. )
جلوه هایی از اخلاق سیاسی در رفتار پیامبر (ص)
زندگانی پیامبر اسلام (ص) از حیث سیاست و مشی سیاسی بسیار قابل مطالعه و درس آموزی است.
آن حضرت با شریعت جدیدی که از جانب خدای سبحان به آن مبعوث شد، دین جدید و نظام حکومتی تازه و بدیعی را در سرزمین جزیره العرب پی افکند که از آغاز نیز منحصر به این سرزمین نبود، همچنان که در کمتر از نیم قرن از آن فراتر رفته، بلاد فارس ، روم را درنوردید و تا قلب آندلس پیش رفت. به این ترتیب، نهالی که با دستان مبارک آن پیامبر رحمت غرس شده بود، درخت تناوری شد که ریشه های آن تا اعماق سه قاره آسیا، آفریقا و اروپا گسترده شده و شاخ و برگ آن بر سراسر گیتی سایه افکند و میوه شرین داد .
بررسی رفتار سیاسی پیامبراکرم در سال های نخستین دعوت به اسلام و حرکت عظیمی که ایشان در سرزمین مکه آغاز کرد، در حالی که دشمنان قدرتمند و مقتدری داشت، می تواند برای کسانی که به دنبال به دست گیری قدرت حکومتی در هر کشوری هستند، آموزنده باشد؛ همان طور که مطالعه عملکرد پیامبر در دوران به دست گرفتن قدرت سیاسی در مدینه و تشکیل حکومت، برای حاکمان و قدرتمندان کشورهای اسلامی بهترین نمونه از اخلاق قدرت و رفتار مطلوب حاکمان اسلامی را ارائه می دهد. این مطالعه و درس آموزی، نه فقط از دید مسلمانان و به عنوان تأسی به عمل پیشوای دین اسلام اهمیت دارد، بلکه از دید هر کس که دستی در سیاست دارد یا درباره فلسفه سیاسی مطالعه می کند، قابل تأمل است. مبارزه ثمربخشی که پیامبراکرم در دوران جاهلیت و در سرزمینی که فرسنگ ها با علم و تمدن آن روز بشری فاصله داشت، آغاز کرد و الگوی حکومتی موفقی که ارائه داد، بهترین نمونه برای مطالعات عمیق بر روی مباحث مربوط به شیوه آغاز و پیگیری مبارزات سیاسی از هنگام ضعف نیروی انسانی و تجهیزات مادی تا زمان به دست گرفتن قدرت، در عین رعایت اصول اخلاق انسانی است. آنچه فیلسوفان سیاسی درباره شیوه های حکومت کردن بر مردم گفته و نوشته اند، تمامی آموزه های اندیشمندان غرب و شرق که برای پیروزی در مبارزات سیاسی و یا پایداری حکومت بیان کرده و رفتار و عملکرد ویژه ای را ارائه داده اند همگی با عرضه بر رفتار سیاسی اخلاقی و عملکرد مبارزاتی و حکومتی پیامبر رحمت (ص) قابل قضاوت و داوری است. تجربه بشری ثابت کرده است که حاکمان، پس از گذشت زمانی از زمامداری، در چشم رعایا از عظمت و قداست خالی می شوند، ولی پیامبراکرم چنین سرنوشتی را پیدا نکرد. قداست مقام ایشان در مدت زمامداری افزون تر شد و فراتر رفت؛ نه آن که فروتر گردد. باید بررسی نمود که راز این نتیجه چه بود؟
اخلاق مبارزاتی(جلوه هایی از اخلاق سیاسی پیامبر قبل از تشکیل حکومت[در مکه و پیش از هجرت])
1- قاطعیت و جدیت در اهداف
در آغاز بعثت و شروع دعوت پیامبراکرم، و پس از اقبالی که از سوی گروه اندکی از جوانان که در شهر مکه زندگی می کردند به آیین ارائه شده از سوی ایشان صورت گرفت، سران شهر مکه نگران گسترش این دعوت شدند و تلاش کردند تا با تهدید یا تطمیع پیامبر، ایشان را از ادامه فعالیت خویش بازدارند. قاطعیت ایشان در ادامه فعالیت های دعوتی و جدیت در اهداف مبارزاتی، از ویژگی های عملکرد پیامبر در سرزمین مکه و در آغاز انقلاب دین اسلام است. تعبیر مشهور رسول الله در برابر تهدید ها و تطمیع های سران قریش که: «به خدا قسم اگر خورشید را در دست راست من بگذارند و ماه را در دست چپ من قرار دهند، من دست از این کار نخواهم کشید تا این که در این راه هلاک شوم یا این که خداوند مرا نصرت داده و بر آنان غالب آیم» به روشنی دلالت بر همین استواری و جدیت در راه هدف دارد. همین ایمان به راهی که انتخاب شده است و پایداری در این مسیر، رمز پیشرفت حرکتی بود که پیامبراکرم در جهان آن روز آغاز کرد. به طور کامل پیداست که اگر رهبر یک حرکت اجتماعی، کمترین تردید یا اضطرابی از خود نشان دهد، هرگز نخواهد توانست مطلوب خود را به کرسی بنشاند. همه جنبش های توده ای که در طول تاریخ بشر در جوامع گوناگون به پیروزی رسیده اند، از همین عنصر جدیت و قاطعیت در روحیات رهبر جنبش برخوردار بوده اند.
2- صراحت در بیان اهداف و عدم مجامله با دشمن در عین ضعف نیرو و تجهیزات
می دانیم که در آغاز بعثت پیامبر اکرم، در زمانی که تعداد کسانی که به دین اسلام گرویدند، بسیار اندک بودند، سران قریش که خطر دعوت پیامبراکرم را نسبت به جاه و مقام، مال و منال خود به خوبی درک می کردند در صدد آزار و اذیت ایشان برآمدند تا آن حضرت را از ادامه مسیر الهی خود بازدارند.
رسول گرامی اسلام که در آن زمان، از لحاظ عِده، یاران فراوانی نداشت و دارای عُده کافی نبود، بدون آن که سستی کرده و به مجامله با قریش بپردازد، در بیان اهداف خود صراحت به خرج می داد. نمونه ای از این صراحت کلام، داستانی است که ابن هشام به نقل آن از زبان عبدالله بن عمرو عاص پرداخته، می نویسد که پیامبراکرم در پاسخ به اهانت های مکرر قریشیان و آزار و اذیت ایشان، با صراحت و صلابت فرمود: ای گروه قریش، آگاه باشید! سوگند به خدایی که جانم به دست اوست، من مأموریت دارم که به جنگ و هلاکت شما اقدام کنم. طبیعی است که این چنین صراحتی در کلام، در آن چنان وضعیتی از لحاظ ضعف عِده و عُده، نه تنها دشمنان را بهت زده می نماید، بلکه در دل پیروان که یا شاهد صحنه باشند و یا از شاهدان صحنه بشنوند قوت قلب و اعتماد به نفس فراوانی ایجاد می کند. نکته دیگری که نحوه برخورد پیامبر را با سران قریش در این داستان بر ما آشکار می سازد، آن است که رسول گرامی اسلام از ابتدا در پی انقلاب و دگرگونی سیاسی بود. پس ما در بررسی حرکات و سخنان پیامبراسلام با طرح یک انقلاب هوشیارانه مواجهیم؛ انقلابی که از ابتدا رهبر آن به دشمنان اعلام جنگ و وعده سرنگون کردن آنان را می دهد، و در نهایت، با فاصله زمانی کمی، پیروز می گردد.
3- درک شرایط زندگانی پیروان
سرّ موفقیت پیشوا در رهبری پیروان خود، حکومت او بر قلب های ایشان است و یکی از مهم ترین عوامل در ایجاد این نحوه حکومت و تسخیر عواطف افراد، آن است که رهبری، شرایط زندگی و مشکلات گریبان گیر پیروان را درک کرده و خود را در شرایط افراد تحت حاکمیت خود قرار دهد، و در کاهش فشار های گوناگون زندگی و مبارزه بر پیروان خود تلاش نماید. اگر می تواند آسایش و رفاه مطلوب را برای ایشان فراهم کند و اگر نمی تواند، شیوه ای را بیابد که در کاهش مشکلات مؤثر باشد. در زندگانی سیاسی رسول گرامی اسلام این مسأله چشم گیر است. تاریخ نویسان از افزایش روز به روز فشار و شکنجه مشرکان نسبت به پیروان انگشت شمار پیامبراکرم سخن می گویند و از این واقعیت که: خود پیشوای بزرگ اسلام تا حدودی از این فشارها در امان بود و سبب آن، اولاً حفظ و نگهداری الهی و محافظتی بود که پروردگار بزرگ نسبت به ایشان می کرد، و ثانیاً وجود باران با ثبات و شخصیت های صاحب نفوس از خانواده ایشان بود که شخصیت او در میان قریش مانع از این بود که مشرکان بتوانند به رسول گرامی اسلام آسیبی برسانند، ولی سایر مسلمانان که چنین شرایطی نداشتند همچنان گرفتار شکنجه و آزار دشمنان بودند و روز به روز کار بر ایشان سخت تر می شد.
در این شرایط است که رسول گرامی اسلام اذن مهاجرت به حبشه می دهد و به مسلمانان تحت ستم می فرماید: خوب است شما به سرزمین حبشه که سرزمین درستی و صداقت است بروید… و با هجرت به آن مرز و بوم، به صورت موقت، خود را از چنگال این مردمان آسوده سازید!بدیهی است که حضور مسلمانان در شهر مکه موجب استواری بیشتر موضع پیامبر بوده و بر شکوه حرکت های آن حضرت می افزود. در آن دوران که تعداد ایمان آورندگان به دین اسلام بسیار اندک بود طبیعی است که هر چه افراد بیشتری به محضر رسول گرامی اسلام رفت و آمد می کردند، جلال و عظمت ایشان در دیدگان اهل مکه، و تاجران و زایرانی که به آن شهر رفت و آمد می کردند، افزون می شد، اما رسول گرامی اسلام دستور به هجرت به حبشه داد تا حداقل بخشی از مسلمانان از شکنجه و آزار مشرکان درامان باشند.
اخلاق زمامداری(جلوه هایی از اخلاق سیاسی پیامبر پس از تشکیل حکومت[در مدینه و پس از هجرت])
الف. سیاست داخلی
1- همراهی با رعیت در امور خرد و کلان
یکی از مواردی که در اخلاق سیاسی برای حاکمان جوامع مختلف لازم شمرده می شود، و معمولاً فیلسوفان سیاسی دنیا آن را ضروری می دانند، آن است که حاکم نباید در بسیاری از کارهایی که مردمان عادی انجام می دهند، با آنان مشارکت و همراهی داشته باشد؛ و این را با شکوه و جلال لازم برای زمامدار جامعه در تعارض می دانند. حاکم در منطق اینان باید در مکانتی فراتر از رعیت قرار داشته باشد، نه آن که رعایا او را هم رتبه خویش ببینند؛ اگر چه این هم رتبه بودن تنها در انجام امور جاری همگانی جامعه باشد. به تعبیر اینان، چنانچه رعایا ببیند زمامدار جامعه، هم اندازه و همانند ایشان، به کارهای عادی معیشتی مشغول است، دچار توهم شده و خود را هم عرض و هم ارزش زمامدار می بینند، و در نتیجه، فرمانبَر و فرمانبُردار مطیعی نخواهند بود. عمل پیامبراکرم، در دوران زمامداری موفقی که طی ده سال ارائه داد، نشان دهنده بطلان این نظریه است.
ایشان، نه تنها در ابتدای تشکیل دولت اسلامی در مدینه، در همان اولین مرحله قرار گرفتن در جایگاه یک حاکم و زمامدار جامعه، بر خلاف چنین دستورالعملی اقدام نموده و «ابتدا خود آن حضرت دست به کار ساختمان مسجد شد تا مسلمانان نیز ترغیب شوند»، بلکه در تمام دوره زمامداری نیز این گونه همراهی و مشارکت عملی با مردم تحت حاکمیت ایشان، در امور خرد و کلان، به چشم می خورد؛ از جمله در زمانی که به پیامبراکرم اطلاع داده شد که احزاب و گروه ها و قبایل مختلف با یکدیگر متحد شده و علیه مسلمانان آماده جنگ هستند و به سوی مدینه در حال حرکت اند، رسول خدا، بنا بر پیشنهاد سلمان فارسی، «دستور داد تا اطراف شهر را خندق حفر کنند و خود آن حضرت نیز حفر قسمتی از آن را برعهده گرفت». آن حضرت در جنگ نیز مشارکت می ورزید و به قتال با دشمنان می پرداخت؛ نه این که خود در گوشه ای بنشیند و سربازان را به نبرد امر نماید. ابن هشام نقل می کند که در غزوه احد، آن زمان که مشرکان بر مسلمانان چیره شدند و جنگ سختی درگرفت؛ به گونه ای که بسیاری از اصحاب (رض) از میدان نبرد فرار نمودند، پیامبر (ص)همچنان در صحنه حضور داشت و ابی بن خلف، از سران مشرکان، را به دست خویش به هلاکت رساند.
2- اهتمام به وحدت و انسجام ملی، و مقابله با تفرقه افکنی ها
انسجام ملی از مسائلی است که وجود آن نقش محوری در ماندگاری یک حکومت دارد. هر حکومتی برای بقای خود نیازمند اتحاد اقشار مختلف جامعه حول یک محور است. زمامدار برای بقای زمامداری خویش باید میان مردم تحت حاکمیت خود یکپارچگی و احساس مشترک ایجاد نماید. در پرتو این احساس مشترک است که همدلی و همدردی میان اقشار گوناگون جامعه شکل می گیرد؛ بسیاری از ناملایمات و ناهمواری های اجتماعی که به صورت عادی، موجب دشمنی، افتراق و درگیری های قومی می گردد رنگ می بازند؛ آستانه تحمل مردم بالا می رود؛ گذشت نسبت به یکدیگر و عفو از خطا های دیگران در میان مردم ارزشمند می شود، و نزاع ها جای خود را به دوستی می دهد. عملکرد پیامبراکرم، در طول دوران زمامداری، گویای چنین رویکردی است. تصمیم گیری های حکومتی و اوامر هدایتی آن حضرت در دوره راهبری امت نوپای اسلامی چهره زیبایی از یک زمامدار مرشد آگاه و حاکم هادی زیرک را تصویر می نماید. تأکیدات قولی و عملی رسول گرامی اسلام بر ایجاد و حفظ وحدت دینی میان مسلمانان از آشکارترین جلوه های اوامر اجتماعی ایشان است. از جمله اقداماتی که رسول خدا در همان اوایل ورود به شهر یثرب انجام داد، «پیمان برادری» بود که میان مهاجر و انصار بست روشن است که عنوان «برادری» دربردارنده بالاترین و استوارترین نوع همبستگی و اوج همدلی است. دو برادر، هر قدر با هم اختلاف و تضاد داشته باشند و در مواقع متفاوت با هم به ستیزه برخیزند، لکن در مقابل بیگانگان به پشتیبانی از یکدیگر برخواهند خاست و هیچ گاه یکدیگر را تنها و بی یاور رها نخواهند ساخت. از دیگر اقدامات پیامبراکرم، در روزهای آغازین ورود به شهر مدینه و تشکیل حکومت، عهدنامه ای بود که به عنوان میثاق نامه مسلمانان و پیمان نامه حکومت اسلامی با اهل ذمه ساکن مدینه منتشر نمود. مفادی از این میثاق نامه بر وحدت، همدلی و همبستگی میان مسلمین، مهاجر و انصار، تأکید می ورزد و آنان را «امت واحدی» می خواند که «بر ضد آن کس که طغیان کند یا علیه ایشان دسیسه کند، یا درصدد ظلم و تعدی برآید، یا میان مؤمنان فتنه و فسادی کند، قوای خود را به طور دسته جمعی به کاربرند… صلح و سازش مؤمنان یکی است، و هیچ مؤمنی بدون موافقت مؤمن دیگری وارد صلح نشود»و تا آنجا که «مؤمنان در خونی که از ایشان در راه جنگ با دشمنان می ریزد، ذمه دار یکدیگرند».
از اقدامات حکومتی دیگری که پیامبراکرم در ماه های اولیه تشکیل دولت اسلامی در مدینه انجام داد، تنظیم لشکریان و انجام عملیات رزمی جهت ایجاد و تداوم آمادگی جنگی مسلمانان برای مقابله با حملات احتمالی دشمنان اسلام بود. در پاره ای از این رزمایش ها شخص پیامبر فرماندهی لشکریان را بر عهده داشت که «غزوه» نامیده شده اند و در پاره ای دیگر از این عملیات رزمایشی ایشان شرکت نمی کرد، بلکه لشکر را به فرماندهی شخص دیگری به صحنه نبرد فرضی ارسال می نمود که «سریه» نامیده می شوند. سیره نویسان ذکر کرده اند که لشکریان در سرایا فقط از مهاجران انتخاب می شده و هیچ یک از انصار شرکت نداشته اند؛ لکن در مورد غزوات به عدم مشارکت انصار اشاره ای نکرده اند که به طور طبیعی، به معنای حضور انصار در میان لشکریان است. این تصمیم پیامبراکرم، به روشنی، نشان می دهد که ایشان نمی خواسته اند دو گروه مهاجر و انصار با هم در عملیاتی حساس و چالش برانگیز، بدون حضور شخص ایشان مشارکت نمایند؛ زیرا این مسأله موجب می شد مفاخره ها و نزاع های قومی و قبیله ای دیرینه ای که میان اقوام و قبایل ساکن در شبه جزیره که مهاجر و انصار نیز از آن اقوام بودند وجود داشته و با تأکیدات واقدامات وحدت آفرین پیامبر رو به خموشی می رفت، در غیاب ایشان، دوباره، سرباز کند و آتش نفاق و اختلاف شعله ور گردد. در سال هشتم هجری نبردی میان مسلمانان با قبیله هوازن صورت گرفت و به پیروزی قاطع مسلمین انجامید. در این نبرد که به غزوه حنین شهرت یافت غنایم بسیاری به دست آمد که درباره سرنوشت آن غنایم نقل های تاریخی متعددی وجود دارد. در هنگام تقسیم غنایم حنین، رسول گرامی اسلام به اشراف و بزرگانی که تازه مسلمان شده بودند، و یا مشرکانی که به آن حضرت کمک کرده بودند، بیش از دیگران داد تا سبب جلب خاطر آنها و قبیله و فامیلشان گردد و بدین وسیله دلی از آنها به دست آورد.
این عمل پیامبر موجب رنجش خاطر انصار شد تا آنجا که سعد بن عباده، بزرگ قبیله خزرج، گله انصار را که گله خود او هم بود برای رسول خدا نقل نمود. پیامبر که این چنین دید، در جمع انصار، با تأکید بر عدم حضور مهاجران، به غیر از چند نفر معین از ایشان، به اوسیان و خزرجیان فرمود: ای گروه انصار، آیا به خاطر مختصر گیاه سبزی از مال دنیا که من خواستم به وسیله آن دل جمعی را به دست آورم تا (بلکه بدین وسیله) اسلام آورند در دل خویش از من گله مند شدید؛ در صورتی که من شما را به همان ( نعمت) اسلامتان واگذاشتم؟ ای گروه انصار، آیا خشنود نیستید که مردم از اینجا با گوسفند و شتر بروند و شما با رسول خدا به منازل خود بازگردید؟ سوگند به آن که جانم به دست اوست! اگر موضوع هجرت در کار نبود، من خود یکی از انصار بودم. و اگر مردم به راهی روند و انصار راه دیگری را در پیش گیرند، من به همان راه انصار می روم. (آنگاه دست به دعا برداشته گفت: ) خدایا، انصار و فرزندان انصار و فرزندان فرزندان انصار را رحمت کن! انصار که این سخنان را از رسول خدا شنیدند، گریستند؛ چندان که ریش های آنها تر شد و گفتند: ما به همین راضی هستیم که رسول خدا بهره و سهم ما باشد.
حال، چنانچه پیامبراکرم چنین تجمعی را تشکیل نمی داد و به توجیه انصار نسبت به این تصمیم خویش نمی پرداخت، مسلم است که انصار (کسانی که در سخت ترین لحظات پیامبراکرم را تنها نگذاشته بودند) هیچ گاه، نسبت به ایشان اعتراضی نمی نمودند، بلکه به این تصمیم گردن می نهادند؛ لکن درایت رهبر جامعه اقتضا می نماید ریشه هرگونه کدورت و دلخوری در میان رعایا را بخشکاند. همین که گروهی از رعایا احساس کنند دسته دیگری از ایشان مورد توجه ویژه بی دلیل حاکم قرار گرفته اند، کافی است تا حقد و حسادت آنان برانگیخته شود و منتظر فرصتی باشند تا به آن دسته لطماتی را وارد نمایند؛ بخصوص اگر کسانی وجود داشته باشند که به دنبال ایجاد فتنه و آشوب در میان افراد جامعه بگردند. در این موقعیت است که حاکم تیزبین و آینده نگر نباید از کنار این مسأله به سهولت بگذرد، بلکه باید نطفه چنین کدورتی را بمیراند. پیامبراکرم که با جامعه ای با سابقه سال های متمادی تفاخرهای قبیله ای و نزاع های قومی مواجه بود، و نیز منافقانی را در میان افراد تحت حاکمیت خود می دید که از هر فرصتی جهت ایجاد دودستگی و اختلاف در بین مسلمانان بهره می جستند با این تدبیرِ آگاهانه به از بین بردن ریشه حسد و کینه مسلمانان نسبت به یکدیگر اقدام نمود. در جریان بازگشت لشکر اسلام از غزوه بنی المصطلق، آن گاه که میان فردی از مهاجران و فردی از انصار بر سر برداشتن آب از چشمه نزاعی درمی گیرد که موجب سوء استفاده منافقان مدینه و دستمایه آغاز تفرقه میان صفوف مسلمانان می گردد، رسول خدا، بی درنگ دستور حرکت را صادر می نماید و بدون هیچ گونه توقف و استراحت، «آن روز را تا شب و شب را تا صبح راه رفت و صبح آن روز نیز تا هنگامی که آفتاب بالا آمد، همچنان به راه ادامه داد، و چون هوا گرم شد، دستور داد فرود آیند. لشگریان نیز که حدود یک شبانه روز راه رفته بودند خسته و کوفته، به محض این که فرود آمدند، به خواب رفتند. این کار رسول خدا موجب شد که گفته های عبدالله بن أبی از یاد آنها برود و سخنان او مورد بحث و گفتگو واقع نشود و اختلاف و کینه میان مهاجر و انصار ایجاد نگردد»
3- قانون مداری در امر حکومت
آنچه در سیرۀسیاسی پیامبراعظم، به نحو چشمگیری، مشاهده می شود، تأکید فراوان ایشان بر قانون مداری و ضابطه محوری است. هیچ یک از تصمیمات حکومتی آن رسول اعظم خداوند بر پایه روابط خارج از قانون اعلام شده، اتخاذ نشده است. شاید یکی از زیباترین مظاهر قانون مداری حاکمیت آن حضرت، بیانیه و پیمان نامه ای باشد که به منزله قانون اساسی دولت شهر اسلامی از سوی ایشان منتشر شد. پیامبراکرم (ص) در این بیانیه محکم و در آغاز تشکیل حکومت در مدینه، تکلیف همزیستی مهاجران و انصار، و نیز همزیستی مسلمانان و یهودیان را در شهر مدینه اعلام می نماید. این بیانیه به مثابه قانونی است که حقوق اساسی اقشار جامعه را دربر دارد و نبوغ فکری رهبر عالی قدر اسلام را در تشکیل امت واحده و تنظیم امور مردمی مختلف العقیده به ثبوت می رساند4- قاطعیت در امر حکومت، و در ریشه کن کردن توطئه دشمنان داخلی
شیوۀحکومت پیامبر اسلام در مدینه دارای ابعاد مختلفی است که در ابتدای امر، گاه متضاد به نظر می رسد. در اخلاق سیاسی پیامبراکرم هم قاطعیتی چشمگیر در تحقق وظایف حکومتی و دینی دیده می شود، و هم عطوفت و مهربانی نسبت به ملت، حتی مخالفان، به روشنی به چشم می خورد. این عاطفه، محبت و دلسوزی آن حضرت نسبت به رعایای تحت حاکمیت ایشان، آن چنان بود که رعایای ایشان رسول اکرم را از دل و جان دوست داشتند؛ آن چنان که هر برگ تاریخ پیامبراکرم گویای عشق و علاقه زاید الوصف اصحاب پاک ایشان نسبت به آن حاکم فرزانه بی بدیل است، و قرآن کریم آن را ریشه توفیقات پیامبر می شمارد. دستور آغاز جنگ و محاصره قلعه یهودیان بنی النضیرکه در مباحث سیاست خارجی پیامبر، ذیل عنوان «پایبندی به تعهدات و پیمان ها… » خواهد آمد به روشنی، بیانگر برخورد قاطعانه پیامبراکرم با عمل توطئه گرانه پیمان شکنان تحت حاکمیت ایشان است. داستان معروف تخریب مسجد ضرار،آشکارا صلابت زمامداری رسول گرامی اسلام را نشان می دهد. ایشان با این مرکز دسیسه ای که منافقان برپا کرده بودند و ظاهر آن، مسجد و مرکز عبادت بود، قاطعانه برخورد کرده، و آن را در تاریخ، به عنوان تمثیلی از استفاده نابجا از محمل های دینی علیه ارزش های دین (مذهب علیه مذهب) نامدار نمود.
5- استواری بر تصمیمات اخذ شده، و عدم تردید در آنها
از نکات لازم برای یک مدیر، آن است که بر تصمیماتی که در امور تحت مسئولیت خود اتخاذ نموده، استوار باشد. مدیری که در انجام تصمیمات از خود دو دلی نشان داده، همیشه دچار تردید و دو دلی گردد، نخواهد توانست مجموعه تحت مدیریت خویش را به نحو مطلوب هدایت نماید؛ هر آنچه از انواع دو دلی ها، تردیدها و عاقبت اندیشی ها که او لازم می داند باید در مرحله تصمیم سازی و تصمیم گیری اعمال نماید. پس از آن که برنامه ای به تصمیم رسید و قرار بر انجام آن گرفت، دیگر جای چون و چرا، تردید و تزلزل نیست، بلکه باید با عزمی جزم خود را و زیر مجموعه تحت امر خود را به انجام و تحقق آن وادارد. در سیرۀسیاسی پیامبراکرم و نحوه زمامداری ایشان اصل مشورت پیش از اخذ تصمیم، و استواری پس از آن، به وضوح به چشم می خورد. داستان اُحُد، و استواری بر تصمیمی که پس از مشورت با مسلمانان اتخاذ شده بود، اگرچه تصمیم مصوب بر خلاف نظر مبارک خود آن حضرت بود، یکی از بارزترین مظاهر توجه به این مهم در امر هدایت سیاسی جامعه توسط ایشان است.پس از شکستی که مسلمانان در جنگ احد متحمل شدند و آسیب سختی که بر دولت نوپای اسلامی وارد شد، نوعی سرخوردگی و خمودی در اهل مدینه به وجود آمده بود، و در دل، پیامبر را سرزنش می نمودند که چرا در امر جنگ با اصحاب مشورت کرده و تسلیم رأی آنان شده است؟ بویژه چرا بر سر تصمیم نخستین پافشاری نموده است؟آیات قرآن کریم که پس از شکست در جنگ احد نازل شد به خوبی، چنین حالت اعتراضی را نشان می دهد: بِما رَحْمَه مِنَ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکلْ عَلَی اللهِ إِن اللهَ یُحِب الْمتَوَکلینَ؛ پس به[برکتِ] رحمت الهی، با آنان نرمخو[و پُر مِهر] شدی، و اگر تندخو و سختدل بودی قطعاً از پیرامون تو پراکنده می شدند. پس، از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه، و در کار[ها] با آنان مشورت کن، و چون تصمیم گرفتی بر خدا توکل کن، زیرا خداوند توکل کنندگان را دوست می دارد.این آیه، به روشنی، بر سیره حکومتی پیامبر در نحوه اتخاذ تصمیم و استقامت بر آن صحه می نهد.
6- آزادی رعایا در انتقاد، و توجیه ایشان بدون ارعاب
آزاد نهادن افراد جامعه برای خرده گیری از عملکرد زمامداران از جمله مسائلی است که هیچ یک از حاکمان دنیا آن را نمی پسندند. پاره ای از اینان عدم آزادی بیان انتقادات را به روشنی اعلام می کنند، و پاره ای دیگر، با تظاهر به استقبال از شنیدن سخنان انتقاد آمیز رعایا، در عمل با کسانی که جسارت خرده گیری نسبت به زمامدار را پیدا کرده باشند، برخورد کرده و او را از ورود به این عرصه پشیمان می سازند. سیره سیاسی پیامبراکرم (ص)، به درستی، نقطه مقابل این سیره عملی اجماعی قدرتمندان جهان است، ایشان، هیچ گاه، رعایا را از ابراز ایرادهای و انتقادهای خود نسبت به تصمیم های و عملکردهای خود منع نکرد، و نسبت به هیچ یک از کسانی که بر اعمال ایشان خرده می گرفتند، هرچند هم که بی ادبانه و تند بود، سختگیری نکرده و برخورد تندی ننمود. در جریان صلح حدیبیه و تعهداتی که پیامبر، و در پی آن، تمامی مسلمانان پذیرفتند، برخی از مسلمانان نسبت به پذیرش آن تعهدات معترض بوده و آن را برنتافتند.
سیره نویسان نمونه هایی از اعتراضات تند، و گاه بی ادبانه پاره ای تعدادی را گزارش نموده اند؛ بدون آن که هیچ گونه ممانعت قبلی یا برخورد بعدی از جانب رسول الله (ص) با این افراد صورت گرفته باشد، و همین بزرگواری پیامبراکرم این افراد معترض را آن چنان دچار شرمندگی می کند که به گفته پاره ای از ایشان تا مدت ها مترصد تلافی این تندی و جبران این بی ادبی خود بوده اند. در داستان جنگ حنین و نحوه تقسیم غنایم آن جنگ که پیامبر طبق دستور خداوند بیشتر غنایم را به سران قبایل اختصاص دادند و به مؤلفه قلوبهم شهرت یافت و به انصار مدینه غنیمتی تعلق نگرفت خرده گیری ها نسبت به این عمل پیامبر منحصر به اعتراض مؤدبانه انصار نبود، بلکه برخی از مسلمانان اعتراض نمودند: در آن روز، مردی از بنی تمیم به نام ذوالخویصره به نزد رسول خدا (ص) آمده، گفت: یا محمد، من امروز تقسیم تو را دیدم. رسول خدا (ص) فرمود: خوب، چگونه دیدی؟ گفت: عدالت را مراعات نکردی! رسول خدا فرمود: وای بر تو! اگر عدل و داد در نزد من نباشد، نزد چه کسی خواهد بود؟ عمر بن خطاب (رض) برخاسته، گفت: یا رسول الله، او را نکشم؟ فرمود: نه. او را واگذار.
7- برخورد قاطعانه با تخلفات عمال حکومت، و تسامح با مردم خطاکار نادم
بسیاری از حکام در برابر خطای رعایا سختگیر هستند؛ در حالی که نسبت به خطای عمال حکومت خود با اغماض برخورد می کنند. نزدیکی به زمامدار و ورود به محدوده قدرت، آن چنان مصونیتی برای اشخاص فراهم می کند که اغلب افراد حاضرند به هر قیمتی خود را به این جرگه پولادین وارد نمایند. در تمامی حکومت ها، همین که کسی مورد عنایت ویژه نظام قدرت واقع شود، دیگر با خاطری آسوده می تواند به هر عملی دست بزند و مطمئن باشد که در برابر جرایم و جنایاتی که مرتکب می شود، مؤاخذه سنگینی در انتظار او نخواهد بود؛ اما اخلاق سیاسی پیامبراکرم (ص) دقیقاً نقطه مقابل این مشی جاری است. آن حضرت در موارد اشتباهات رعایا اغماض بیشتری به خرج می دادند، ولی خود را در مورد خطاهای عمال حکومت مسئول دانسته، آنان را مورد مؤاخذه شدیدتر قرار می دادند. نمونه ای از خطاهای عمال حکومت که با برخورد شدیدی از جانب رسول اکرم مواجه شد ماجرای گروه هشت نفره ای است که به سرکردگی عبد الله بن جحش، به طور محرمانه برای جمع آوری اطلاعاتی از تحرکات مشرکان مکه فرستاده شده بودند.مسلم است که این هشت نفر افراد مورد اعتماد پیامبر بوده اند که برای چنین مأموریتی ویژه برگزیده شده بودند. در این ماجرا، فرستادگان مورد اعتماد پیامبر عملی برخلاف دستور ایشان انجام می دهند؛ زیرا رسول الله به ایشان دستور جنگ نداده بود، بلکه تنها قرار بود اخباری از تحرکات مشرکان برای پیامبر به دست آورند. این عمل، اگرچه منجر به لو رفتن اسرار عمل پیامبر نزد مشرکان شد و به طور طبیعی، باید از این حیث مورد عتاب رسول اکرم واقع می شد، لکن مورد برخورد تند و علنی آن حضرت، و نه صرفاً توبیخ و بازخواستی محرمانه، قرار می گیرد. در جریان فتح مکه رسول خدا سعی داشت که بی خبر وارد مکه شود و قریشیان از حرکت و عملیات او مطلع نگردند. حاطب بن ابی بلتعه، یکی از مهاجران، نامه ای به قریش نوشت و جریان حرکت آن حضرت را در آن نامه درج کرد و آن را به زنی سپرد و مزد زیادی برای آن زن معین کرد که نامه را به قریش برساند. پس از آن که خداوند رسولش را از این مطلب آگاه نمود، علی بن ابی طالب به امر پیامبر در میانه راه مکه نامه را از آن زن گرفته، به نزد رسول اکرم آورد. لکن رسول الله با چنین عمل خطایی با گذشت برخورد نمود. در این جریان، عمل حاطب بن ابی بلتعه جُرمی بزرگ شمرده می شود؛ چرا که او می خواست سر عملیات حکومت در حال جنگ را افشا نماید؛ اگرچه با تقدیر الهی این تدبیر او با شکست مواجه شد. مقایسه برخورد همراه اغماض و تخفیف پیامبر را با حاطب که یکی از افراد عادی جامعه و بدون مسئولیتی حکومتی بود با برخورد بدون اغماض ایشان با عبدالله بن جحش و یارانش که عامل حکومت بودند به روشنی، گویای این نکته اخلاق سیاسی آن حضرت است.
ممکن است بر این سخن اشکال نمایید که در هر دو داستان فوق، آیات قرآن نازل شد، در حالی که عمل ابن جحش را قابل بخشش دانسته، و عمل ابن أبی بلتعه را قابل نکوهش شمرده است. پاسخ، آن است که من در مقام بیان تفاوت داوری بر اساس ظاهر، و برخورد ابتدایی پیامبر با این دو عمل هستم؛ اگرچه با راهنمایی خداوند نسبت به مکنونات قلبی این دو گروه نتیجه قضاوت نهایی رسول الله متفاوت شده باشد.
8- احترام به سنت ها و قراردادهای اجتماعی غیرمنافی با مبانی دینی..
در بسیاری از انقلاب های سیاسی، آنگاه که انقلابیان به پیروزی می رسند، به زیر و رو کردن تمامی مناسبات و ارزش های سنتی اجتماعی پرداخته، اصل را بر تغییر همه جانبه چهره جامعه پیش از انقلاب می نهند. در نظر این قومِ پیروز همه آنچه در جامعه قبل از انقلاب رواج داشته، سیاه بوده و در تقابل با مکتب انقلاب و ارزش های انقلابی است، و برای باقی نگاه داشتن هر یک از مظاهر جامعه پیشین باید به دنبال دلیل گردید.
این تفکر، انقلاب سیاسی و واژگون کردن ارکان حکومتی را به انقلاب اجتماعی و واژگون کردن تمامی ارکان جامعه و روابط میان مردم تسری می دهد. اما آنچه در انقلاب الهی در شبه جزیره عربستان اتفاق افتاد، جز این بود. در سیرۀسیاسی پیامبراکرم می بینیم که ایشان پس از پیروزی بر مشرکان مکه و غلبه بر حاکمان سایر بلاد، کمترین تغییرات اجتماعی را به وجود آورده و تنها مناسبات و سنت هایی را که در تنافی با ارزش های اسلام بود، واژگون می ساخت. موقعیت افراد و جایگاه اجتماعی ایشان، چنانچه تعارضی با مبانی دینی نداشت، مورد تعرض قرار نمی گرفت. در داستان فتح مکه، پس از آن که رسول گرامی اسلام «وارد کوچه های مکه شد و به کنار خانه کعبه آمد و هم چنان که سواره بود، هفت بار طواف کرد… عثمان بن طلحه کلید دار خانه کعبه را خواست و کلید خانه را از او گرفت و در کعبه را باز کرده وارد خانه شد».
ایشان پس از شکستن بت هایی که مشرکان در داخل و روی کعبه قرار داده بودند، در گوشه ای از مسجدالحرام نشست و پس از آن که با درخواست پاره ای از اصحاب خویش مواجه شد که خواستار منصب کلید داری کعبه بودند، عثمان بن طلحه را به حضور طلبید. «چون او آمد، کلید را به او سپرد و فرمود: کلید را بگیر که امروز روز نیکی و وفای به عهد است» و به این ترتیب، منصب و موقعیت اجتماعی والای کلید داری کعبه را در خاندان او استمرار بخشید. آن حضرت، به طور صریح، در میان مردم مکه اعلام نمود: کلیدداری کعبه و سقایت حاجیان را به همان ترتیب سابق رسمیت می بخشم.
9- همواره در دسترس رعایا بودن
«حاجب داشتن» و از ورای پرده ها با مردم جامعه سُخن گفتن، از شیوه هایی است که توسط قدرتمندان جوامع مختلف به کار گرفته می شود تا بر ابهت و عظمت صاحب قدرت افزوده گردد. بسیاری از مواقع، والی و زمامدار راضی می شود که اوقات خود را به بطالت بگذراند، لکن زمانی را برای مراجعه به خود در اختیار رعایا قرار ندهد. هدف این زمامداران، آن است که تصور «فوق دسترس بودن» آنان دستخوش تردید مردم عادی نگردد، تا همچنان در قوه خیال مردمان باقی بمانند و افراد جامعه ایشان را «فردی چون خود» محسوب نکنند. لکن در اخلاق حکومتی رسول اکرم، «در دسترس مردم عادی قرار داشتن» یک اصل است. مراجعانی که به مدینه النبی قدم می گذاشتند، می دانستند که در چه زمانی و چه مکانی می توانند رهبر امت اسلام را ملاقات نموده، خواسته ها و تقاضاهای خود را به طور مستقیم با خود آن حضرت در میان بگذارند. قبایل مختلف که نمایندگانی را برای صحبت با پیامبر می فرستادند همچون «قبیله بنی سعد بن بکر، که مردی را به نام ضمام بن ثعلبه به عنوان نمایندگی به نزد رسول خدا (ص) فرستادند»و «نمایندگان بنی حنیفه، که مسیلمه کذاب نیز در میان آنها بود»،بدون هیچ هماهنگی و اطلاع قبلی، و حتی بدون آن که چهره پیامبر را بشناسند، به حضور ایشان رسیده و به گفتگو می پرداختند. رعایا نیز به آسانی و بدون هیچ گونه نگرانی و دغدغه، عرض حال به محضر ایشان برده و خصوصی ترین مشکلات خویش را با ایشان به مشورت می نشستند. «عدی بن حاتم» از ماجرایی سُخن می گوید که در اولین برخورد خود با رسول الله (ص) شاهد آن بوده است: رسول خدا (ص) مرا که شناخت، از جا برخاسته، مرا به سوی خانه خود برد و هم چنان که در راه می رفتیم، پیرزنی سر راه او آمد و او را نگهداشت، و به خدا سوگند! آن حضرت را دیدم زمانی دراز در آنجا ایستاد و درباره کار آن پیرزن با او صحبت کرد.
10- رها نکردن مردم بدون تعیین سرپرست و جانشین
آنچه در جای جای سیره و شیوه عملی پیامبراکرم (ص) در طول 23 سال رهبری مبارزاتی و حکومتی آن حضرت به چشم می خورد، آن است که ایشان هیچ گاه گروهی از مردم تحت ولایت خود را بدون سرپرست رها نکرد؛ چه آن زمان که مسلمانان تنها گروهی کوچک در مکه بودند که درگیر و دار تبلیغ مبانی دین اسلام و دعوت مردمان دیگر به این آیین الهی، با آزار و شکنجه های دشمنان روزگار می گذراندند؛ و چه آن زمان که در مدینه دارای حکومت استواری شده و با دشمنان داخلی، یهودیان بنی النضیر، بنی قریظه و بنی قینقاع، و دشمنان خارجی، مشرکان مکه و قبایل هم پیمان با آنان، درگیر می شدند. در تمامی این مواقع و مواضع، هر بار که لازم می شد، گروهی از مسلمانان در جایی یا کاری حضور دسته جمعی و مشارکت گروهی داشته باشند، چنانچه شخص پیامبر در میان آنان نبود، حتماً از جانب ایشان فردی مسئولیت اداره امور را برعهده می گرفت.
در ماجرای هجرت نخستین مسلمانان به حبشه، پیامبراکرم «عثمان بن مظعون» را به عنوان امیر بر قافله ده نفره مهاجران مسلمان منصوب نمود. در تمامی لشکرکشی ها، فردی از جانب پیامبر به سرپرستی گمارده می شد. حال چنانچه غزوه ای شکل می گرفت که پیامبر در میان لشکریان از مدینه خارج می شد، فردی از جانب ایشان به امارت و سرپرستی مدینه و اهالی آن نصب می گردید، و چنانچه سریه ای شکل می گرفت که پیامبر در میان لشکریان نبود، فردی از جانب ایشان به امارت و سرپرستی لشکر منصوب می شد. پیامبراکرم (ص) در بلاد مختلفی که به اسلام می پیوستند، نیز همواره افرادی را به سرپرستی جامعه تعیین می نمود. سیره نویسان اسامی تمامی کسانی را که در طول حکومت رسول گرامی اسلام از جانب ایشان بر بلدی از بلاد اسلامی گماشته شده بودند، ذکر کرده اند. آنچه آشکارا مشاهده می شود، این است که رسول الله (ص) هیچ گاه، حتی برای مدت کوتاه چند روزه، امت اسلامی را بی سرپرست رها نکرده است وبعد از رحلت نیز دوثقل عظیم قرآن کریم وسنت خویش را گذاشته اند .
ب. سیاست خارجی
1- عدم جنگ افروزی، در عین ایجاد و حفظ آمادگی نظامی
از جمله اتهاماتی که پاره ای از نویسندگان و تحلیل گران تاریخ اسلام بر این دین الهی و الگوی تمدن بشری انسانی، نقطه مقابل تمدن های بشری غیرانسانی که مبتنی بر توحش و خوی استخدام گر آدمیان برپا شده است وارد می کنند، آن است که اسلام سوار بر شمشیر به پیش رفته است، و هر فتح و پیروزی که به دست آورده، در سایه جنگ افروزی و نبرد با اقوام و قبایل دیگر بوده است. این اتهام، به هیچ وجه بر عملکرد پیامبراعظم انطباق ندارد، بلکه تحرکات نظامی رسول الله در شهر مدینه، با فاصله زمانی اندکی از تشکیل دولت اسلامی، چند هدف را تعقیب می کرد: هدف اول، ایجاد همدلی بیشتر میان اقشار و گروه های مختلف مردم تابع این حکومت بود. مسلم است که در مسافرت، افراد همسفر با خلقیات فردی و خصوصیات شخصی یکدیگر آشنا می شوند و در اثر تولید خاطرات مشترک، با یکدیگر انس و الفت بیشتر پیدا می کنند. رسول گرامی اسلام در تمامی تحرکات و سفرهای رزمی که خود حضور داشتند، مهاجران و انصار را همراه و همسفر می کردند تا با مدیریت مدبرانه خویش همدلی و قرابت بیشتری میان رعایای دولت اسلامی فراهم آورند. هدف دوم، آشنایی مهاجران با سرزمین یثرب و احوال جغرافیایی پیرامون آن بود تا در صورت نیاز و هنگام حمله دشمنان، رزمندگانی که از مهاجران در لشکر اسلام به صحنه های نبرد گسیل می گردند، نسبت به پستی و بلندی های سرزمین، و نقاط استراتژیک آن شناخت کافی داشته باشند. هدف سوم، تمرین های موسمی برای ایجاد و حفظ آمادگی رزمی در میان مردم تحت حاکمیت رسول الله بود. چهارمین هدف، ناامن کردن مسیر حرکت کاروان های تجاری مشرکان مکه بود. می دانیم که زندگانی بزرگان مکه بر داد و ستد و بازرگانی استوار بوده و حیات آنان را مسافرت های تجاری تأمین می نمود. و از سویی مکیان دشمنان اصلی مسلمانان بودند، که اموال مهاجران و نیز خانواده های ایشان را در مکه مورد تعرض قرار داده، و همیشه با رایزنی ها و مذاکرات با قبایل ساکن در شبه جزیره به ایجاد مشکل برای پیامبر و یاران مسلمان ایشان مبادرت می ورزیدند. این بود که پیامبر چاره را در آن می دید که با ناامن کردن مسیر حرکت کاروان های تجاری قریش، ضرب شستی به مکیان نشان دهد و به آنان بفهماند که رگ حیات شما در دستان ماست و هر زمان که اراده کنیم، می توانیم با قطع آن، زندگی را بر شما تنگ نماییم. پس ایجاد آمادگی جنگی چیزی است که در سیره پیامبر وجود داشته و اهتمام تام نسبت به آن مشاهده می شود، لکن جنگ افروزی و آغاز نبرد و درگیری با همسایگان، جهت کشورگشایی، به هیچ وجه بر عملکرد پیامبر انطباق ندارد.
می دانیم اولین جنگی که بین مسلمانان مدینه و مشرکان مکه درگرفت، در نزدیکی چاه های بدر اتفاق افتاد و به «غزوه بدر کبرا» مشهور شد. آنگاه که به رسول گرامی اسلام خبر رسید که لشکری از مشرکان مکه به سوی مدینه در حال حرکت اند و قصد نبرد با مسلمانان دارند، پیامبر با مسلمانان در حال انجام یکی از مانورهای نظامی و رزمایش هایی بودند که از آغاز تشکیل دولت اسلام در مدینه در قالب غزوات و سرایا اقدام به آنها می نمودند. پس از رسیدن این خبر به رسول خدا، ایشان اصحاب خود را جمع کرده خبر حرکت قریش را به اطلاع آنها رسانید و برای بازگشت به مدینه و یا جنگ با قریش با آنها مشورت کرد. نکته آموزنده آن است که پیامبراکرم به اعلام متابعت مهاجران بسنده ننمود، بلکه مسأله اصلی که ذهن رسول الله را اشغال کرده بود، نظر انصار بود؛ زیرا «هنگامی که اینان در عقبه با آن حضرت بیعت کردند، گفتند: ای رسول خدا، هرگاه تو خود را به شهر ما برسانی، ما همان طور که از فرزند و ناموس خویش دفاع می کنیم، از تو نیز به همان نحو دفاع می کنیم، و معنای این سخن آن بود که اگر دشمنی در شهر مدینه به آن حضرت حمله کند، آنانمتعهد هستند که از او دفاع کنند، ولی در خارج از شهر مدینه تعهدی ندارند. از این رو رسول خدا می خواست رأی آنان را نیز در این خصوص بداند» و پس از اظهار تبعیت سعد بن معاذ، از سران انصار، بود که پیامبر آسوده خاطر شده و آماده نبرد گردید. همین امر که اولین جنگ مسلمانان ساکن مدینه، جنگی است که با تهاجم مشرکان مکه آغاز شده است گویای آن است که آن همه غزوه و سریه ای که مسلمانان داشته اند، هیچ کدام منجر به درگیری با دشمن نشده است، و به تعبیر امروزین، در تمامی آنها مسلمانان با دشمن فرضی جنگ می نموده اند. و نیز مشورت پیامبر با انصار نشان دهنده آن است که هیچ یک از تحرکات نظامی پیشین به قصد آغاز جنگ با قبیله یا گروهی نبوده است، بلکه تنها سفری رزمایشی بوده که اهداف پیش گفته را تعقیب می نموده است، در غیر این صورت، مشورت با انصار در هنگام تحقق یک جنگ واقعی وجهی نداشت.
2- پایبندی به تعهدات و پیمان ها، در عین قدرت بر نقض عهد
از نکات برجسته ای که در تاریخ صدر اسلام به چشم می خورد، پایبندی پیامبراکرم، مؤسس و زمامدار حکومت اسلامی، نسبت به تعهدات و پیمان هایی است که با گروه ها و قبایل مختلف بسته شده بود. بسیاری از این پیمان ها مربوط به دوران ضعف اولیه مسلمانان و بی پناهی دولت اسلامی بوده که هرگونه همدلی سایر قبایل برای مسلمانان مایه دلگرمی و قوت قلب بود، لکن در دورانی که با ایثار و مجاهدت های رزمندگان اسلام، در کنار قدرت منطق مبتنی بر فطرت انسانی تعالیم آسمانی این دین الهی، و در سایه درایت و راهبری داهیانه پیامبر اکرم (ص) دولت اسلامی در اوج قدرت و اقتدار به سر می برد، دیگر پایبندی به این تعهدات و پیمان ها نه تنها مایه تقویت حکومت اسلامی نبود، بلکه گاه جلوی پاره ای از تصمیمات لازم در پیشبرد اهداف دولتی را هم سد می نمود. در چنین مواقعی است که اخلاق سیاسی مورد توصیه و عمل اغلب سیاستمداران جهانی قاطعانه حکم می نماید که این تعهدات دست و پا گیر بی خاصیت زیر پا گذاشته شود. اینجاست که تفاوت عمل پیامبر با زمامداران دنیا، و فرق اخلاق حکومتی در فلسفه سیاسی اسلام با اخلاق حاکمان در فلسفه سیاسی فیلسوفان سیاست آشکار می شود. پایبندی اولین مؤسس دولت اسلامی در جهان نسبت به تعهدات و پیمان هایی که با گروه ها و قبایل دیگر بسته شده بود، آن هم تا آخرین زمان اعتبار آن پیمان نامه، از نکات درخشان در فلسفه سیاست اسلامی است. هیچ گاه زمامدار مسلمانان اجازه نخواهد داشت تعهدی را که نسبت به گروهی از مردمان، یا دولت های دیگر پذیرفته است، زیر پا بگذارد. تأکیدات قرآنی گویایی در این زمینه وجود دارد که بحث و تفصیل آن خارج از حوصله و رویکرد این متن است.
در اینجا به نقل نکاتی از سیره رسول گرامی اسلام در این خصوص بسنده می کنیم: در سال ششم هجری که مسلمانان برای انجام اعمال عبادی و طواف کعبه به سمت مکه حرکت کردند، با ممانعت مشرکان مواجه شدند، و در نهایت، به انعقاد صلحنامه ای منجر شد که صلح حدیبیه نام گرفت. یکی از مواد صلحنامه این بود که «اگر کسی از قرشیان که تحت قیمومت و ولایت دیگری است به نزد محمد آمد، اگر چه مسلمان شده باشد، باید او را به سوی قریش باز گردانند، ولی اگر یکی از مسلمانان و پیروان محمد به نزد قریش برود، لازم نیست او را به مدینه باز گردانند». این بند از صلحنامه که با اعتراض پاره ای از صحابه رسول الله نیز مواجه گشت تا زمانی که اساس این پیمان از سوی مشرکان قریش نقض نگردیده بود، همواره مورد احترام و عمل پیامبر قرار داشت. بازگرداندن «ابوجندل»، پسر سهیل بن عمرو امضا کننده صلحنامه از سوی قریش، و «عتبه بن اسید(ابوبصیر)از مصادیق این سیره اخلاق حکومتی رسول خداست. گویا ترین داستانی که نشان دهنده کمال وفاداری و پایبندی رسول اکرم (ص) به تعهدات و پیمان هاست، به جریان ابلاغ آیات برائت باز می گردد. از جمله مطالبی که در این ماجرا توسط فرستاده مخصوص رسول خدا در اجتماع حجاج بیت الله در منا اعلام شد، آن بود که: «هر کس با رسول خدا پیمانی دارد، آن پیمان تا پایان مدت محترم است». این گزارش، به روشنی و صراحت، بیانگر احترام و اعتبار تمامی پیمان های منعقد شده مابین پیامبر و قبایل دیگر، تا انتهای زمان قید شده در پیمان، از سوی رسول گرامی اسلام است.
3- اقدام به عملیات اطلاعاتی در میان دشمنان
در تمامی حکومت ها کسب اطلاعات به صورت مخفیانه در چند زمینه انجام می پذیرد، که یکی از آنها «کسب اطلاعات از برنامه ها و تصمیمات دولت های بیگانه در زمینه منافع دولت متبوع» است. معمولاً نسبت به تمامی دولت های خارجی این چنین اقدامات اطلاعاتی صورت می گیرد و هر حکومتی سعی می کند اطلاعات محرمانه بیشتری را به دست بیاورد؛ اگرچه دولت مقصد از دسته دولت های دوست و حتی هم پیمان به حساب آید.
همواره برخورداری از اطلاعات بیشتر عامل برتری و تفوق محسوب می شود، و حکومتی که از برنامه ها و تصمیمات دولت اجنبی اطلاع داشته باشد، بهتر و دقیق تر می تواند در موارد مشترک برنامه ریزی نماید و توطئه های احتمالی را خنثی سازد. هرچه یکی از دو طرف از اطلاعات بیشتری نسبت به طرف دیگر برخوردار باشد، با دید بازتری به بازی قدرت ادامه خواهد داد. آنچه در کتب گزارش کننده تاریخ صدر اسلام موجود است و در سیره منقول آن حضرت می بینیم، این است که ایشان نسبت به کسب اطلاعات محرمانه جبهه مقابل موافق بوده و به آن اقدام می نموده است. ایشان افرادی را، چه در زمان لشکرکشی دشمن و چه پیش از لشکرکشی، برای جاسوسی به میان مشرکان می فرستاده است. ماجرای «عبدالله بن جحش» را سابقاً بیان کردم و مشاهده شد که رسول گرامی اسلام او و همراهانش را تنها برای کسب محرمانه اطلاعات از جبهه دشمن، و نه نبرد با آنان، گسیل داشت.در جنگ احزاب، غزوه خندق که قبایل و گروه های مختلف علیه مسلمین متحد شده بودند تنهایی و محاصره طولانی شهر مدینه برای مسلمانان موجب مشکلات فراوانی شده بود. در این زمان به پیامبراکرم خبر رسید که جبهه مخالف دچار تشتت شده است. حضرت «حذیفه» را طلبید و او را مأمور ساخت که چون شب شود، به میان لشگر دشمن برود و از وضع و تصمیم آنها رسول خدا را با خبر سازد.در واقعه غزوه حنین، هنگامی که خبر حرکت قبیله هوازن و همدستانشان به رسول خدا رسید، آن حضرت، «عبدالله بن أبی حدرد» را مأمور کرد تا به طور ناشناس خود را به میان لشگر هوازن برساند و از اوضاع و احوال ایشان اطلاعاتی کسب کرده رسول خدا را مطلع سازد.
4- عفو و عدم انتقام از دشمنان پس از غلبه بر ایشان
انتقام گرفتن از دشمن پس از غلبه یافتن بر او امری است که در تمامی جنگ ها اتفاق می افتد. در همه جا لشکر شکست خورده و فرماندهان آن از کمترین حقوق انسانی برخوردارند، و این واقعیت دردناک و ضد بشری تا جایی رواج یافته و موجب نگرانی و دغدغه فکری ملت ها بوده است که جامعه جهانی و نهادهای بین المللی مجبور شده اند برای سامان بخشیدن به وضعیت شکست خوردگان در جنگ ها ضوابطی را تعیین نمایند، و دادگاه های بین المللی از حقوق انسانی مغلوب شدگان حمایت کنند. این مسأله، با این که دارای قوانین پذیرفته شده توسط اغلب، بلکه تمامی کشورهاست، لکن هنوز هم در عمل همان است که بود؛ نه کنوانسیون ها و پروتکل های بین المللی دردی را دوا کرده است، و نه سازمان های جهانی توانسته اند تغییری ایجاد نمایند.
اما داستان پیروزشدگان در جنگ، در اخلاق سیاسی پیامبراعظم (ص) به گونه دیگری است. اخلاق پیروزی در اینجا مبتنی است بر عفو و گذشت، نه انتقام گیری و عقده گشایی. رسول گرامی اسلام هم با اسیران جنگی چنین برخوردی داشت، و هم با فرماندهان لشکر دشمن که تسلیم ایشان شده و شکست را می پذیرفتند با عفو و اغماض مقابله می نمود.
داستان فتح مکه، اسلام آوردن «ابوسفیان» و برخوردی که پیامبراکرم با او و مشرکان مکه می کند، اخلاقی ترین نمونه پیروزی و برخورد لشکر غالب با مردم مغلوب در تاریخ بشر است. «عمرو بن عاص» نقل می کند که در سفری به حبشه رفت تا «عمرو بن امیه»(فرستاده پیامبر) را از نجاشی که سوابق رفاقت و دوستی با مشرکان مکه داشت تحویل بگیرد و دستگیر کرده، به قتل برساند. مخالفت نجاشی با این امر و سخنان او در تأیید رسالت الهی پیامبراکرم موجب تنبه عمروعاص شده و او را به مسلمان شدن وا می دارد. اعمال سابق عمرو عاص او را نسبت به برخورد رسول خدا نگران ساخته بود، لکن آنگاه که در مدینه خدمت رسول الله رسید، آن حضرت فرمود: ای عمرو، بدان که اسلام کارهای گذشته را قطع می کند(و از بین می برد). «صفوان بن امیه» از کسانی بود که با رسول خدا دشمنی شدیدی داشت و هنگام فتح مکه با جمعی اقدام به جنگ کرد، صفوان هنگامی که از مقابل لشگر اسلام فرار کرد، از ترس آن که مبادا به دست یاران رسول خدا کشته شود، از شهر خارج شد و به سوی جده رفت تا از آنجا خود را به یمن برساند. «عمیر بن وهب» نزد رسول خدا آمده و از رسول الله برای او امان گرفت. پیامبر برای اطمینان صفوان به در امان بودن، عمامه ای را که در هنگام فتح مکه بر سر مبارک خود بسته بود، به عمیر سپرد تا به صفوان بدهد. و آنگاه که صفوان به همراه عمیر به مکه بازگشته، به نزد رسول خدا آمد، به آن حضرت گفت: عمیر می گوید: که تو مرا امان داده ای؟ فرمود: راست گفته. عرض کرد: پس دو ماه به من مهلت بده. حضرت فرمود: من چهار ماه به تو مهلت دادم.
خـداونـدا! تـو قـادرى كه بار ديگر آن عظمت ديرين را در پرتو اقتدا به سنت آن حضرت به مسلمانان بازگردانى .
پـروردگـارا! مـا را در زمـره يـاران راسـتين پيغمبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) قرار ده .
خداوندا! ترازوى عمل ما را با الگو گیری از اخلاق و محبت رسول گرامی اسلام سنگین فرما !
عبدالرووف توانا
ششم ربیع الاول ۱۴۴۶
نظرات بسته شده است.