قصاص یا انتقامجوئی و قساوت
دلیلی بر اجرای حکم قصاص

آیا قصاص جز انتقامجوئی و قساوت نيست، آيا بهتر نيست بهجای قصاص، قاتلان را زندانى كنيم، آیا واقعاً آنچه قرآن کریم فرموده است قصاص مايه حيات است؟
هدف از قصاص همانطور كه قرآن کریم تصريح میکند حفظ حيات عمومى اجتماع و پيشگيرى از تكرار قتل و جنايات است.
قرآن کریم میفرماید:
[وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ] (بقره، 179)
اين آيه كه از ده كلمه ترکیبشده و درنهایت فصاحت و بلاغت است آنچنان جالب است كه بهصورت يك شعار اسلامى در اذهان همگان نقش بسته و بهخوبی نشان میدهد كه قصاص اسلامى بههیچوجه جنبه انتقامجوئی ندارد بلكه دریچهای است بهسوی حيات وزندگی انسانها.
از يكسو ضامن حيات جامعه است، زيرا اگر حكم قصاص بههیچوجه وجود نداشت و افراد سنگدل احساس امنيت میکردند جان مردم بیگناه به خطر میافتاد همانگونه كه در کشورهایی كه حكم قصاص بهکلی لغو شده آمار قتل و جنايت بهسرعت بالا رفته است.
و از سوى ديگر مايه حيات قاتل است چراکه او را از فكر آدمكشى تا حد زيادى بازمیدارد و كنترل میکند.
و از سوى سوم به خاطر لزوم تساوى و برابرى جلو قتلهای پیدرپی را میگیرد و به سنتهای جاهلى كه گاه يك قتل مايه چند قتل و آن نيز بهنوبه خود مايه قتلهای بيشترى میشد پايان میدهد و از اين راه نيز مايه حيات جامعه است.
و با توجه به اينكه حكم قصاص مشروط به عدم عفو است نيز دريچه ديگرى به حيات وزندگی گشوده میشود.
جمله لعلكم تتقون كه هشدارى است براى پرهيز از هرگونه تعدى و تجاوز اين حكم حكيمانه اسلامى را تكميل میکند.
نکتهها:
- قصاص و عفو يك مجموعه عادلانه:
اسلام كه در هر مورد مسائل را با واقعبینی و بررسى همهجانبه دنبال میکند، در مسائله خون بیگناهان نيز حق مطلب را دور از هرگونه تندروى و كندروى بيان داشته است، نه همچون آئين تحریفشده يهود فقط تكيه بر قصاص میکند و نه مانند مسيحيت كنونى فقط راه عفو يا ديه را به پيروان خود توصيه مینماید، چراکه دومى مايه جرئت است و اولى عامل خشونت و انتقامجوئی.
فرض كنيد قاتل و مقتول باهم برادر و يا سابقه دوستى و پيوند اجتماعى داشته باشند، در این صورت اجبار كردن به قصاص داغ تازهاى بر اولياى مقتول میگذارد و مخصوصاً در مورد افرادى كه سرشار از عواطف انسانى باشند اجبار كردن بر قصاص خود زجر و شكنجه ديگرى براى آنها محسوب میشود، درحالیکه محدود ساختن حكم به روش عفو و ديه نيز افراد جنايتكار را جريتر میکند.
لذا حكم اصلى را قصاص قرار داده و براى تعديل آن حكم عفو را در كنار اين حكم ذكر كرده است.
به عبارت روشنتر اولياء مقتول حقدارند در برابر قاتل يكى از سه حكم را اجرا كنند:
الف) قصاص كردن.
ب) عفو كردن بدون گرفتن خونبها.
ج) عفو كردن با گرفتن خونبها.
- آيا قصاص برخلاف عقل و عواطف انسانى است؟
گروهى كه بدون تأمل، بعضى از مسائل جزائى اسلام را موردانتقاد قرار
دادهاند بهخصوص درباره مسائله قصاص سروصدا راه انداخته میگویند:
الف) جنايتى كه قاتل مرتكب شده بيش از اين نيست كه انسانى را از بين برده است، ولى شما به هنگام قصاص همين عمل را تكرار میکنید!
ب) قصاص جز انتقامجوئی و قساوت نيست، اين صفت ناپسند را بايد باتربیت صحيح از ميان مردم برداشت، درحالیکه طرفداران قصاص هرروز به اين صفت ناپسند انتقامجوئی روح تازهاى میدمند!
ج) آدمكشى گناهى نيست كه از اشخاص عادى يا سالم سرزند، حتماً قاتل ازنظر روانى مبتلابه بيمارى است و بايد معالجه شود و قصاص دواى چنين بيمارانى نمیتواند باشد.
د) مسائلى كه مربوط بهنظام اجتماعى است بايد دوشبهدوش اجتماع رشد كند، بنابراین قانونى كه در هزار و چهارصد سال پیشازاین پياده میشده نبايد در اجتماع امروز عملى شود!
هـ) آيا بهتر نيست بهجای قصاص، قاتلان را زندانى كنيم و باکار اجبارى از وجود آنها به نفع اجتماع استفاده نماییم با اين عمل هم اجتماع از شر آنان محفوظ میماند و هم از وجود آنها حتیالمقدور استفاده میشود.
اینها خلاصه اعتراضاتى است كه پيرامون مسائله قصاص مطرح میشود.
پاسخ دقت درآیات قصاص در قرآن مجيد جواب اين اشكالات را روشن میسازد (و لكم فى القصاص حياة يا اولى الالباب).
زيرا از بين بردن افراد مزاحم و خطرناك گاه بهترين وسيله براى رشد و تكامل اجتماع است و چون در اینگونه موارد مسائله قصاص ضامن حيات و ادامه بقا میباشد شايد ازاینرو قصاص بهعنوان غريزه در نهاد انسان گذارده شده است.
نظام طب، كشاورزى، دامدارى همه و همه روى اين اصل عقلى (حذف موجود خطرناك و مزاحم) بناشده زيرا میبینیم به خاطر حفظ بدن، عضو فاسد را قطع میکنند و يا به خاطر نمو گياه شاخههای مضر و مزاحم را میبرند، كسانى كه كشتن قاتل را فقدان فرد ديگرى مى دانند تنها ديد انفرادى دارند، اگر صلاح اجتماع را در نظر بگيرند و بدانند اجراى قصاص چه نقشى در حفاظت و تربيت ساير افراد دارد در گفتار خود تجدیدنظر میکنند، از بين بردن اين افراد خونريز در اجتماع همانند قطع كردن و از بين بردن عضو و شاخه مزاحم و مضر است كه بهحکم عقل بايد آن را قطع كرد و ناگفته پيدا است كه تاكنون هیچکس به قطع شاخهها و عضوهاى فاسد و مضر اعتراض نكرده است، اين در موردایراد اول.
در موردایراد دوم بايد توجه داشت كه اصولاً تشريع قصاص هیچگونه ارتباطى با مسائله انتقامجوئی ندارد، زيرا انتقام به معنى فرونشاندن آتش غضب به خاطر يك مسائله شخصى است، درحالیکه قصاص بهمنظور پيشگيرى از تكرار ظلم و ستم بر اجتماع است و هدف آن عدالتخواهی و حمايت از ساير افراد بیگناه میباشد.
در موردایراد سوم كه قاتل حتماً مبتلابه مرض روانى است و از اشخاص عادى ممكن نيست چنين جنايتى سر بزند، بايد گفت: در بعضى موارد اين سخن صحيح است و اسلام هم در چنين صورتهایی براى قاتل ديوانه يا مثل آن حكم قصاص نياورده است، اما نمیتوان مريض بودن قاتل را بهعنوآنیک قانون و راه عذر عرضه داشت، زيرا فسادى كه اين طرح به بار میآورد و جراتيكه به جنايتكاران اجتماع میدهد برای هیچکس قابلتردید نيست و اگر استدلال در مورد قاتل صحيح باشد در مورد تمام متجاوزان و كسانى كه به حقوق ديگران تعدى میکنند نيز بايد صحيح باشد، زيرا آدمى كه داراى سلامت كامل عقل است هرگز به دیگران تجاوز نمیکند و بهاینترتیب تمام قوانين جزائى را بايد از ميان برداشت و همه متعديان و متجاوزان را بهجای زندان و مجازات به بیمارستانهای روانى روانه كرد.
اما اينكه: رشد اجتماع قانون قصاص را نمیپذیرد و قصاص تنها در اجتماعات قديم نقشى داشته اما آلان قصاص را حكمى خلاف وجدان مى دانند كه بايد حذف شود پاسـخ آنیک جمله است و آن اينكه:
ادعاى مزبور در برابر توسعه وحشتناك جنايات در دنياى امروز و آمار كشتارهاى میدانهای نبرد و غير آن ادعاى بیارزشی است و به خیالبافی شبیهتر است و به فرض كه چنين دنیایی به وجود آمد، اسلام هم قانون عفو را در كنار قصاص گذارده و هرگز قصاص را راه منحصر معرفى نكرده است، مسلماً در چنان محيطى خود مردم ترجيح خواهند داد كه قاتل را عفو كنند، اما در دنياى كنونى كه جناياتش تحت لفافههای گوناگون قطعاً از گذشته بيشتر و وحشیانهتر است حذف اين قانون جز اينكه دامنه جنايات را گسترش دهد اثرى ندارد.
و در موردایراد پنجم بايد توجه داشت كه هدف از قصاص همانطور كه قرآن تصريح میکند حفظ حيات عمومى اجتماع و پيشگيرى از تكرار قتل و جنايات است، مسلماً زندان نمیتواند اثر قابلتوجهی داشته باشد (آنهم زندانهای كنونى كه وضع آن از بسيارى از منازل جنايتكاران بهتر است) و به همين دليل در کشورهایی كه حكم اعدام لغو شده در مدت كوتاهى آمار قتل و جنايت فزونى گرفته، بهخصوص اگر حكم زندانى افراد طبق معمول در معرض بخشودگى باشد كه در این صورت جنايتكاران بافکری آسودهتر و خيالى راحتتر دست به جنايت میزنند.
- آيا خون مرد رنگینتر است؟
ممكن است بعضى ايراد كنند كه درآیات قصاص دستور دادهشده كه نبايد (مرد) به خاطر قتل (زن) مورد قصاص قرار گيرد، مگر خون مرد از خون زن رنگینتر است؟ چرا مرد جنايتكار به خاطر كشتن زن و ريختن خون ناحق از انسانهایی كه بيش از نصف جمعيت روى زمين را تشكيل میدهند قصاص نشود؟!
در پاسـخ بايد گفت: مفهوم آيه اين نيست كه مردم نبايد در برابر زن قصاص شود بلكه همانطور كه در فقه اسلام مشروحاً بیانشده اولياى زن مقتولى میتوانند مرد جنايتكار را به قصاص برسانند، در فقه شروط آن نیز ذکرشده است.
- نكته آخر که در آيه جلبتوجه میکند و از لفظ (من اخيه) استفاده میشود اين است كه قرآن رشته برادرى را ميان مسلمانان بهقدری مستحكم میداند كه حتى بعد از ريختن خون ناحق باز برقرار است، لذا براى تحريك عواطف اولياى مقتول آنها را برادران قاتل معرفى میکند و آنان را با اين تعبير به عفو و مدارا تشويق میکند و اين عجيب و جالب است.
البته اين در مورد كسانى است كه براثر هيجان احساسات و خشم و مانند آن دست به چنين گناه عظيمى زدهاند و از كار خود نيز پشیماناند اما جنايتكارانى كه به جنايت خود افتخار میکنند و از آن ندامت و پشيمانى ندارند نه شايسته نام
حرمت خون مسلمان از حرمت کعبه بالاتر است.
در حدیث از پیامبر اسلام (ص) مىخوانيم: (تخریب تمام دنيا نزد خدا، از كشتن يك مؤمن آسانتر است)
قرآن کریم پیرامون اهمیت خون انسان طی فرمان تمام بشریت را متوجه مقام و منزلت انسان میسازد
خداوند متعال میفرماید:
مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً وَ مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَيِّناتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِكَ فِي الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ
هر كس انسانى را جز به قصاص يا به كيفر فساد در زمين بكشد پس چنان است كه گويى همهى مردم را كشته است و هر كه انسانى را زنده كند (و از مرگ يا انحراف نجات دهد) گويا همهى مردم را زنده كرده است و البتّه رسولان ما دلايل روشنى را براى مردم آوردند، امّا (بااینهمه) بسيارى از مردم بعدازآن (پيام انبيا) درروی زمين اسرافکار شدند.
نکتهها:
در اين آيه از كشتن يك نفر بهمنزلهی كشتن همهى مردم مطرحشده است. براى توضيح اين حقيقت چند بيان و معنا مىتوان عرضه كرد:
الف: قتل يك نفر، كيفرى همچون قتل همه مردم را دارد.
ب: حرمت قتل يك نفر نزد خداوند، بهمنزله قتل همهى مردم نزد شماست.
ج: قتل يك نفر، بىاعتنايى به مقام انسانیت است.
ه: قتل يك نفر، سلب امنیت از همهى مردم است.
و: چون انسانها بهمنزلهی اعضاى يك پيكرند، پس قتل يكى قتل همه است.
ز: جايگاه دوزخى قاتل يك نفر، جايگاه كسى است كه قاتل همه باشد.
ح: قتل يك نفر، زمينهساز قتل همه است.
ط: يك انسان مىتواند سرچشمهى يك نسل باشد، پس قتل او بهمنزلهی قتل يك نسل است. (به نظر مىرسد اين احتمال بهتر است) برادرند و نه مستحق عفو و گذشت!
خداوندا! به ما بصیرت ديدهاى تيزبين عنایت بفرما تا عاقبت زندگى اقوامى را كه پس از پيروزى به خاطر اختلاف و پراكندگى گرفتار دردناکترین شکستها شدند ببينيم و از آن راهى كه آنها رفتند نرويم.
بار الها! آنچنان نيت خالصى به ما عطا كن كه پا بر سر ديو نفس بگذاريم و آنچنان معرفتى كه با پيروزى مغرور نشويم و آنچنان گذشتى كه اگر ديگرى كارى را بهتر از ما انجام میدهد به او واگذار كنيم. كه اگر اینها را به ما مرحمت كنى میتوانیم بر همه مشكلات پيروز شويم و چراغ اسلام و قرآن را در دنيا روشن وزنده نگهداريم.
عبدالرووف توانا
دهم حوت ۱۴۰۲
نظرات بسته شده است.